نویسنده: الهام پنج شنبه 85/3/4 ساعت 2:19 عصر
صدفی به صدف دیگر گفت: " درد عظیمی در درونم دارم. سنگین و گرد است و آزارم
میدهد. صدف دیگر با غرور و نخوت گفت: آسمان و دریا را شکر، که من دردی ندارم.
من چه از درون و چه از بیرون، سالم سالم ام . در همان لحظه، خرچنگی که از کنارشان
می گذشت، گفت و گوی آن دو صدف را شنید و به آن صدفی که از درون و بیرون
سالم بود، گفت: بله، سالم و سر حالی؛ اما حاصل درد رفیق ات، مرواریدی
بسیار زیباست .